متن حاضر تطبیقی است ازسخنرانیهای مدعوین در FHI (دانشگاه آکسفورد) و کنفرانس شادکامیCharity International (2007)

 

پروژه مخالف رنج :

 

مقدمه : این گفتگو در مورد رنج بردن و چگونگی رهایی از آن است. من پیشنهاد می کنم که رنج و عذاب را در سراسر جهان ازبین خواهیم برد. به نوادگان ما با تغییراتی که برای بهبود سلامتی آنها از نظر ژنتیکی و از پیش برنامه ریزی شده ، الهام می گیرد که حتی از اوج تجربیات ما در امروز هم بالاتر خواهند بود . ابتدا ، می خواهم این موضوع را مطرح کنم که اولاً چرا لغو اساس بیولوژیکی تجربیات ناخوشایند ، درد و رنج روانی همانند رنج جسمانی از نظر فنی امکان پذیر است ؟ دوم می خواهم از ضرورت عقلی و وجدانی پروژه مخالف درد و رنج حمایت کنم ، خواه سودمند گرایی اخلاقی داشته باشد و خواه نداشته باشد . سوم می خواهم استدلال نمایم که تکامل و تحول در بیوتکنولوژی به این معنی است که روزی حتماً این اتفاق خواهد افتاد ، گو اینکه با سرعتی که باید باشد ، نیست !

 

1) چرا این پروژه از نظر فنی امکان پذیر است ؟

متأسفانه عاملی که درد و رنج را از بین نمی برد ، یا به تنهایی قادر به انجام این کار نیست ، طرح اصلاحیه اجتماعی _ اقتصادی ، رشد تشریحی اقتصادی یا پیشرفت تکنولوژیکی در حد معمول و یا هر یک از نوشداروهای سنتی را برای حل و رفع بیماریهای جهان است . بهبود محیط خارجی تحسین آمیز است ، اما چنین بهبود و  اصلاحی نمی تواند مسیر پرزحمت ما برای نیل به لذت را بالاتر از محدوده ژنتیکی معینی برساند و آنرا درجه بندی و تنظیم کند . نتایج مطالعات نشان می دهد که از نظر ارثی و موروثی در زندگی بین تندرستی و بیماری ، نقطه یا مرحله ای وجود دارد که همه موجودات و انسان ها حول محور آن در نوسان هستند . این نقطه عطف یا مرحله بحرانی بین افراد متفاوت است . این امکان برای ما وجود دارد که از شدت این نقطه یا مرحله بحرانی بکاهیم ، البته به قیمت تحمل استرس طولانی مدت ، اما تنظیم مجدد آن به این سادگی نیست . میزان خودکشی به ویژه در زمان جنگ کاهش می یابد . شش ماه بعد نوعی بیماری فلج رایج می گردد . مطالعات نشان می دهد که میزان نارضایتی و افسردگی نسبت به زمان قبل از آن مرحله ( فاجعه ) نه کمتر بوده و نه بیشتر .

مـتأسفانه تلاش برای ساخت یک جامعه ایده آل نمی تواند به این محدوده بیولوژیک فائق آید . خواه این تلاش برای ساختن یک مدینه فاضله ( جهان ایده آل ) ، سیاست چپ و راست ، بازار آزاد یا سوسیالیست ، مذهبی یا دنیوی ، تکنولوژی برتر مربوط به آینده باشد و یا اینکه فقط سرمان به کار خودمان گرم باشد . حتی اگر آنچه را که آینده نگران سنتی درخواست کرده اند ، ارائه شود مثل جوانی ابدی ، ثروت مادی نامحدود ، آزادی ، هوش برتر ، نانوتکنولوژی ملکولی و مشابه آن .

هیچ گونه مدارک و شواهدی وجود ندارد که کیفیت ذهنی ما به طور چشمگیری از کیفیت زندگی پیشینیان شکارچی ما پا فراتر بگذارد و یا اینکه بدون جنبه مزد و پاداش خود را غنی سازیم ، از یک مرد قبیله نشین گینه امروزی بهتر باشیم . حتی این ادعا هم به سختی قابل اثبات است ، زیرا تجهیزات اسکن های پیچیده اعصاب وجود ندارد ، اما شاخص های پریشانی روانی و میزان خودکشی آن را تأیید می کند . انسان های پیشرفت نکرده هم هنوز دستخوش طیف احساسات داروینی می شوند ، که دامنه این رنج ها از دردهای وحشتناک تا ناکامی های کم اهمیت می باشد مثل : غمگینی ، اضطراب ، احساس بیم و مانند آن . مفهوم زندگی برای آنها فقط همین است : انسان بودن چه معنی دارد ؟ بعضی از حالت های آگاهی ناخوشایند هنوز هم وجود دارد چون آنها از نظر ژنتیکی انطباق پذیر و سازش پذیر بودند . هر یک از احساسات سازنده درونی ما ، یک نقش عدالت دهی و تعیین مسیر در گذشته تکاملی ما داشته است . آنها رفتارهایی از ما را ارتقاء می دهند که فراگیری ژنهای ما را در محیط نیاکان مان تقویت کرده است ، پس اگر با دست کاری در محیط خارجی نتوانیم رنج بردن را کاهش دهیم ، پس برای حل این مشکل چه باید کرد ؟ در اینجا از سه طرح مهم نام می بریم که به ترتیب اعتبار از جنبه جامعه شناسی به قرار زیر است :

 

الف ) وایرهدینگ ( تحریک مراکز لذت در مغز )

ب ) داروهای لذت آور ( داروهای سازنده " یوتوپیا" یا مدینه فاضله )

ج ) درمان های ژنتیکی ( با تأکید روی مسئله تحول در تکثیر یا تولید در پروژه کودکان )

اکنون به شرح مطالب می پردازیم :

 

الف ) وایرهدینگ ( تحریک مراکز لذت در مغز )

وایرهدینگ یا تحریک مستقیم مراکز لذات مغزی از طریق الکترودهای کاشته شده امکان پذیر می باشند و تحریک درون جمجمه ، یا هیچ تحمل روانی و ذهنی را نشان نمی دهد . یعنی اثر پاداش دهی
( لذت بری ) آن پس از دو دقیقه درست به اندازه دو روز احساس لذات فراهم می سازد . وایرهدینگ به دیگران صدمه ای نمی رساند . فقط یک ردپای اکولوژیکی مختصری از خود بر جای می گذارد . درد جسمانی و روانی را دور می کند . برای مقام و شخصیت انسان زیان کمتری از مثلاً روابط جسمانی دارد . باید پذیرفت که دستیابی به وایرهدینگ در طول زندگی برای بسیاری از افراد اندوهگین یک جاذبه و حالت رویایی است . اما باید ببینیم در مورد پذیرش این پدیده از دیدگاه فنی چه مخالفت هایی وجود دارد . خوب، این پدیده یک راه حل ثابت و تکاملی نیست . مخالفت های گسترده و همگانی در مورد رد یا قبول آن وجود خواهد داشت . این پدیده رفتاری، باروری و پرورش را افزایش نمی دهد . طرفداران این پدیده چه انسانی و چه غیرانسانی نمی خواهند کودکانی مثل خود بپرورانند . لذت ، خوشی و سعادت یکنواخت و بدون تبعیض در قالب و لباس وایرهدینگ به طور موثر پایانی برای تجربیات انسان ها خواهد بود . حتی اگر به طور جهانی گسترش یابد ، تحریک مستقیم مرکز پاداش مغز ، باعث از بین بردن حساسیت اطلاعاتی محرک های محیط اجتماعی خواهند بود .

 

فرض کنید ما بخواهیم مجدداً هوشیار شویم یا به تدریج هوشیارتر شویم باید یک راه را انتخاب کنیم . عوامل هوشیار سازنده ساختار انگیزه ای دارد که براساس پاره ای از بیماری ها ، پایه گذاری شده است . شبیه خصوصیات افرادی که در طول عمرشان غمگین و اندوهگین هستند . انتخاب دیگر ما این است که حالت تطبیق اطلاعات ذهن و مغز را بپذیریم که در زیر به شرح آن می پردازیم :

 

در واقع خارج شدن از حالت واير هدینگ ممکن است سریع انجام شود ، در آیندۀ بسیار دورانسان نمی تواند (در حالتی که در اوج لذت مثلاً لذت جسمی است) چيزهای ناخوشایند و دنیوی را از روی سوپر کامپوترهای غیر ارگانیک یا پروتزهای روباتیک خارج سازد و از بین ببرد یا اگر سرخوشی جنسی نباشد ، احتمالاً بعضی از حالات ذهنی ايده ال که به سادگی قابل بهبود نيستند، نمود پیدا می کنند.

 

اما من تصور می کنم تصميم عاقلانه این است که برای دستیابی به هر دو هدف ( شادی بهتر و هوش بهتر) تلاش کنيم حداقل تا زمانی که از مفاهیم ضمنی کارهای خود آگاه هستيم . ضرورت اخلاقی وجود ندارد که حالات شادی و لذت را به حداکثر برسانيم، به همان روش که رنج و عذاب را از بين می بریم . لازم به تذکر است که در خالی کردن مطالب از روی کامپیوترهای غیر ارگانیک ، پروتزها و روباتها ، درد محسوس ذهنی را تجربه نمی کنند ، یا حداقل نیاز ندارند که تجربه کنند ، حتی اگر ساختار آن ها اين امکان را بدهد که از محرک های زيان آور اجتناب کنند یا به آن واکنش نشان دهند . اين عدم رنج بردن غیر ارگانیک با کامپیوترهای موجود امری بديهی است . همان طور که خاموش کردن کامپیوتر شخصی کسی مشکل اخلاقی ايجاد نمی کند ، یک روبات سیلیکون می تواند برای اجتناب از اسیدهای فاسد کننده ، برنامه ريزی شود بدون اینکه صدمه ای ببیند یا دروغی را تجربه کند . این مسئله قابل بحث است که آیا یک سیستم کامپیوتری با یک ساختار کلاسیک وجود دارد که هوشیار باشد ؟ من تردید دارم ! اما بر روی نقش خالی کردن نوار تأثيری نمی گذارد . مگر اينکه کسی دلیل بیاورد که بافت ذهنی رنج و درد برای هر سیستم که قادر به اجتناب از محرک های مضر میباشد ، ضروری است .

 

ب) گزينۀ دوم برای ریشه کن کردن درد ، استفاده از داروهای طرح تضمین آینده است . در دوران تکامل دارو پس از دوران طب ژتومیک امکان دسترسی به طرحی درست از داروهای نشاط آور قابل دستیابی خواهد بود و طول عمر ، سلامتی کامل بدون عوارض جنسی را فراهم می سازد . منظور از داروهای نشاط آور و ايده آل در اينجا به طور خلاصه بیان می شود . چنین داروهایی می توانند در اصل سلامت مغزی ، احساس همدلی و زيبا شناختی و شاید سلامت معنوی و روحانی را در برگيرد ، البته نه اينکه فقط به طور يک بعدی جویای لذت و بی بند و باری اخلاقی باشد . در اينجا از شادی آورهایی که بازخوردهای منفی مغز را فعال می سازد ، صحبت نمی کنیم و همین طور در مورد داروهای سطحی که جنبه مخّدر دارد و ارضاءکنندۀ یک دنیای جدید و پرزرق و برق است و نه داروهایی که موجب هیجان غیر قابل کنترل می باشند . این داروها باعث از بین رفتن بینش اصلی، بزرگ نمایی بیش از حد و تکامل ایده ها می باشند .

 

آیا می توانیم داروهای شگفت انگیزی ارائه کنیم که تندرستی واقعی را بر یک اساس پایا و استوار ضمانت نماید و کار پر زحمت مربوط به کسب لذت را با تضمین کیفیت بالاتر در زندگی برای همگان درجه بندی نمائيم ؟

بسیاری از مردم به کلمۀ دارو حساسّيت دارند و از آن اجتناب می کنند . برای آن ها در خصوص داروهای مضر و مهلک خیابانی امروزه ، مشابه آن ها تداعی می شود ، با این وجود حتی دانشگاهیان و روشنفکران جامعه ما از داروهای "اتیل الکل" که اصطلاحاً به آن ها داروهای خاموش و غیرموجه می گویند، استفاده می کنند.

 

 اگر مصرف دارو شما را به طور موقت شاد یا گیج می کند و این از نظر اجتماعی مورد قبول است ، پس چرا داروهایی برای خوشحال تر کردن و باهوش کردن انسان ها به طور دائم و برای هميشه تولید نمی کنند؟ هر کس ترجيح می دهد که همۀ داروهای شادی آور (به شکل محدود اما مهم) یک نوع و مشابه هم باشند ، مثل نیکوتین که مغز مصرف کننده ، سطح بهینه مصرف آن را به خوبی می داند . البته این دارو در مصرف بالا باید تحت کنترل پزشک قرار گیرد . در مورد استفاده از راه حل های داروئی تله ها و دام های فراوانی در سر راه وجود دارد . من تصور می کنم از نظر فنی بتوان بر آن ها غلبه نمود ، گر چه در حال حاضر به این موضوع نمی پردازیم .

 

موضوع عمیق تر و مهم تری وجود دارد . اگر اساساً چیزی نادرست و یا حداقل غیر کافی وجود نداشت ، با حالت هوشیاری موجود که در طی تکامل روزگار به ما ارث رسیده است ، ما زياد مایل به تغییر آن نبوديم، حتی زمانی که ناخوشایند نيست . هوشیاری و آگاهی هر روزۀ ما با چيزی که ما اوج تجربه می دانیم مقایسه می شود . آگاهی روزمره ما در حالتی انطباقی است که به ژنهای ما کمک می کند تا نمونه های بیشتری از خود در دشت های آفریقا به جا بگذارد . سؤال این است که به عنوان پيش فرض چرا باید به طور نامشخص آن را حفظ کنيم ؟! چرا طبیعت انسان را با اصلاح کد ژنتيکی آن تغيير ندهيم ؟

این فاصله گرفتن از راه حل های دارویی و طبی ممکن است خیلی سریع باشد . داروهای یوتوپيایی یا به عبارتی سازندۀ مدینۀ فاضله ممکن است همیشه برای کنترل معکوس و مناسب هوشیاری سودمند باشد و من فکر می کنم داروهایی از این قبیل طراح یک  ابزار ضروری برای کشف تفاوت های نامتجانس یک ذهن هوشیار خواهد بود . اما بهتر نبود اگر همگی ما با یک زمینۀ ژنتيک از سلامت برتر روانی متولد می شدیم تا اینکه نیاز به درمان داشته باشیم ؟! آیا جدی ترین پيشنهاد مخالفین رنج و درد ارائه ترکیبی از داروها به همۀ کودکان از زمان تولد است و پس از آن این ترکیبهای مخدر را برای بقیۀ عمرمان مصرف خواهیم کرد ؟

 

2) راه حل های ژنتيکی وجود دارند که درمان جسمی و ريشه ای را در بر می گيرند . امروزه گروه اقليتی وجود دارد که هميشه غمگين و افسرده هستند اگر چه ميزان افسردگی در آن ها متفاوت است . مطالعات بر روی دوقلوهای دو تخمکی و تک تخمکی اين نظر را تأييد می کند که درجۀ زیادی از بار ژنتیک برای افسردگی وجود دارد . برعکس افرادی هستند که طبیعت خوش بین دارند . به غیر از این افراد تعداد اندکی هستند که به عقیدۀ روان پزشکان انسان های شادی هستند . این افراد هيجان زده ، دیوانه یا مبتلا به اختلال روانی دو قطبی نیستند ، اما طبق معیارهای زمان خود بیش از حد خوشحال هستند . اگر چه گاهی اوقات خوشحال تر از ديگران هستند . افراد هيجان زده واکنش درست و انطباقی به محيط خود نشان می دهند ، در واقع آنها از نظر شخصيتی ، فعال و پر انرژی هستند ، اخلاقی و سود بخش می باشند حتی وقتی سرشار از خوشی و لذّت هستند اين خوشحالی را ازدست نمی دهند . اکنون به عنوان يک تمدّن کامل اگر ما بپذیریم که از نظر ژنتیکی هیجان زده شدیم تا سیستمی انگیزشی را به طور کامل با تغییرات انطباق سلامتی و تندرستی بپذیریم ، چه می شود ؟ اساساً با توجه درک لذّت جویی و خوشی  به عنوان پايۀ ژنتیکی این پروژه آیا ممکن است بپذيريم که چند کپی از ژنهای ارتقاء دهنده هيجان زدگی و ترکيبات آلل و محرک های تنظيم کنندۀ آن ژن ها به آن کپی ها اضافه کنيم که تعادل حياتی و لذّت کنجکاوی را از بین نمی برد ، اما آخرین نقطۀ لذت را به سطح بسیار بالایی ارتقا می دهد ؟ در اينجا سه نکته وجود دارد :

 

اوّل : این درجه بندی مجدد ژنتیکی ممکن است تأیید کننده نوع دیگری از حالت پایداری و یکپارچگی باشد ، باید یادآوری شود که افراد شاد تر و مخصوصاً افراد تحریک پذیر ، نوعاً به دامنۀ وسيع تری از محرکهای بالقوه نسبت به افسرده ها پاسخگو هستند . آنها بیشتر شخصیت جستجوگر دارند. اگر رفتار آنها موجب گرفتار شدن در وضع غیر مطلوب زندگی بشود ، این حالت هم شامل جامعۀ پیشرفته می شود و هم فوق انسانی .

دوم : هيجان زدگی جهان ممکن است مثل یک آزمایش بزرگ به نظر برسد ، البته این طور است ، اما تولید مثل جنسی یک آزمایش است . مثل قمار یا ورق بازی . ما با ژنهای خودمان درگیر بازی های ژنتیک می شویم . ژنها را ترکیب کرده (بُرمی زنيم) و بعد تاس می اندازیم . بیشتر ما انسان ها از دیدن کلمۀ "انرژی" یا "نژاد برتر" شانه خالی می کنیم ، امّا این کار ظالمانه و بدون مهارت انجام می شود . جفت های آيندۀ خود را انتخاب می کنیم ، تفاوت این است که در چند دهۀ بعد والدین آینده قادر خواهند بود بیشتر عقلانی عمل کنند و مسئول تصمیمات تولید مثل خود خواهند بود . تشخیص پیش از کاشت ، روزمره می شود . رحم های مصنوعی ما را از محدودیت های کانال تولد انسانی خلاص می کند وانقلابی در علم تولید مثل جایگزین لاتاری قدیمی داروین خواهد شد . سؤال این است که آیا یک انقلاب تناسلی که به وقوع می پیوندد ، درآخر چه انواعی از آن و چه انواعی از هوشیاری چه نوع انسانی را در نهایت می خواهيم ایجاد کنیم؟

سوم : آیا این انقلاب تناسلی ، حق ويژۀ افراد ثروتمند در غرب می شود ؟ احتمالاً ، اما نه برای بلند مدت. تأخير کوتاه بین تولید گوشی های تلفن همراه و پذیرش جهانی آن ها با تأخير 50 ساله بین تولید و پذیرش جهانی رادیو و تأخیر و فاصلۀ 20 ساله بین تولید و نفوذ جهانی تکنولوژیهای مربوط به تلويزیون را مقایسه کنید . فاصله بین تولید اولیه و پذیرش جهانی تکنولوژیهای جدید ، سریعاً کاهش می یابد . سپس همینطور هم مسئلۀ قیمت ها مهم  است . به هر حال یکی از مزایای تنظیم و درجه بندی منظم ژنتیکی پروژۀ خوشی و لذت به جای لغو آن روی هم رفته ، حداقل برای آیندۀ قابل پیش بینی این است که معیارهای عملی دارد. اضطراب ، گناه و حتی افسردگی می تواند بدون احساسات اوليۀ نامطبوع حفظ شود ، همانطور که امروزه آن ها را درک می کنیم . ما می توانیم مشابهات عملی و تابعی از نارضایتی را حفظ کنیم. موتور پيشرفت و تشخیص و بصیرت را محافظت نماییم و بینش وحی را که در جنون خوشی موجود نیست مدنظر قرار دهیم .  حتی اگر درجه خوشی و لذت افزایش زیادی یابد و یا حتی مراکز مشوق ما از نظر جسمی و تابعی تقویت شود . اصولاً هنوز این امکان وجود دارد که ساختار اولویت های خود را محفوظ بداریم . اگر شما موتزارت را به بتهون ، یا فلسفه را به رشته مشابه دیگر ترجیح می دهید ، پس می توانید هنوز این اولویت و درجه بندی را حفظ کنید . حتی اگر درجه لذت و شادی در شما بسیار تقویت شده است.

اکنون شخصاً فکر می کنم بهتر بود ما ساختار ترتیب اولویت های خود را تغییر می دادیم . ما معقول شدن مجدد احساس را باید دنبال کنیم . تکامل از طریق انتخاب طبیعی ما را به شدت مستعد شکل دادن همه حالات " اولویت های غیرعادی " می کند که به خاطر استفاده از ژنهای خودمان هم به خودمان و هم به دیگران صدمه می زند . چنگیزخان را به یاد بیاورید ، او می گوید : " بزرگترین شادی ، دور نمودن دشمن است . " ... تا او را با حضور خود به حرکت درآورید ، شهرهای او را به خاکستر تبدیل کنید .... تا کسانی را که عاشق او هستند به گریه بیندازید و همسران و دختران او را در آغوش بگیرید .

 

اکنون به من گفته می شود دانشگاهی ها آنقدر هم بد نیستند ، اما حتی زندگی دانشگاهی مشکلات بی حسابی را در لباس مجلل خود دارد . حس رقابت برای مقام و شغل ، برتری جنس مردها ، بازی " دوز" که بازندگان زیادی دارد .

بسیاری از رفتارهای ما که به آنها اولویت می دهیم ، نتایج زشت و زننده دارد و بعضی حالات ذهنی را منعکس می کنند که از نظر ژنتیکی در محیط اجدادی ، حالت انطباقی دارند ، در عوض بهتر نیست که کد های معیوب ژنهای خودمان را باز نویسی کنیم ؟!

در اینجا درجه و میزان خوشی را که از نظر ژنتیکی افزایش می یابد ، مورد توجه قرار داده اند ، با این وجود برتری بیولوژیک یک احساس بدین معناست که به عنوان مثال خواهیم توانست توانایی خود را برای ابراز همدلی افزایش دهیم ... عصب های انعکاس دهنده تقویت شوند ، اقداماتی صورت گیرد تا ماده " اکسیتوسین " بیشتر تراوش نماید تا باعث شود حس اعتماد و خونگرمی و اجتماعی بودن افزایش یابد . همین طور می توانیم علائم روحانی و حس زیبابینی و خوشرویی را بین افراد مشاهده کنیم ، و حتی قادریم نظام راون شناختی "بیانگرهای انسانی " را در آنها تنظیم نمائیم . از یک دستگاه اطلاعاتی ، چیزی که برای یک واکنش انطباقی ، انعطاف پذیر و هوشمندانه در جهان مورد انتظار است تأکید و اشاره مطلق ما به مقیاس خوشی و لذت نیست ، بلکه از نظر اطلاعاتی به تفاوت ها حساس هستیم . در واقع نظریه پردازان اطلاعات " اطلاعات " را به عنوان "تفاوتی " تعریف می کنند که یک تفاوت را می سازد . بنابراین یک بار دیگر تأکید می کنم که این " معقول شدن مجدد احساسات " امری اختیاریست یعنی از نظر فنی امکان پذیر است که شناخت حسی را حفظ کنیم و تعدادی ازاولویت ها را ( نه همه آنها را ) که موجودند ، نگه داریم .

سه موردی که برای پروژه درد و رنج معرفی کردم : وایرهدینگ ، داروهای گوناگون و مهندسی ژنتیک که به طور دوجانبه حالت انحصار به خود ندارند ، آیا آنها جامع و کامل هستند ؟ گزینه های مناسب و قابل دوام دیگری نمی شناسم .

بعضی انسان شناسان معتقدند که ما روزی می توانیم در کامپیوترهای غیرارگانیک ، اسکن شویم ، رقمی شویم ، آپ لود شویم و بالاخره مجدداً برنامه نویسی گردیم . خوب ، شاید ! من تردید دارم ، اما در هر صورت این پیشنهاد ، رنج و درد موجود در زندگی ارگانیک را حل نمی کند مگر اینکه مرحله به اصطلاح مخرب " آپ لود " بر روی کامپیوتر به صورت یک پروژه باشد – شبیه مسئله گزینه "هولوکاست " که قصد ندارم در اینجا بررسی کنم .

 

1 ) چرا باید اتفاق بیفتد :

فرض کنید که در چند قرن آینده ما با این قدرت های " شبه خدایی " بر احساسات خود چیره شویم . همچنین فرض کنید که نقش علامت دهی از طریق تنظیم مجدد می تواند تغییر کرده و عوض شود یا از طریق ریختن کارهای روزمره یا مطالب ناخوشایند بر روی پروتزها و سوپرکامپیوترهای غیرارگانیک و یا از طریق کاهش الکترودها و یا شاید حذف کلی بعضی از عواطف غیرمطلوب مثل حسادت . چرا همه باید مخالف درد و رنج باشیم ؟ اگر شخصی بدنبال درآمد از نوع کلاسیک باشد حتماً پروژه بردگی را دنبال می کند . پژوهشگری به نام بنتهام " حامی اصلاح گران " که بیوتکنولوژیست نیز بوده می گوید : انسان برای اینکه فسخ و لغو درد و رنج را بپذیرد ، لازم نیست که حتماً بدنبال سود از نوع کلاسیک باشد ، اما همه سودمند گرایان کلاسیک نباید پروژه لغو بردگی را پذیرا باشند . بنتهام حامی اصلاحیه اجتماعی و قانونی است که همانطور که ادامه می یابد و پیش می رود اصلاحیه مورد نظرش بزرگتر و باشکوه تر می شود . او قبل از دوره علم بیوتکنولوژی و ژنتیک فعالیت می نمود .

در مورد یک بودائی بسیار روشنفکر نیز ، پروژه نبود بردگی باز هم دنبال می شود ، بودائی ها که در میان مذاهب جهان منحصر به فرد هستند از برتری و تقدم درد و رنج در جهان زنده تبعیت می کنند . آنها ممکن است فکر کنند که مسیر محقق و پیشرو ، یک مسیر مطمئن تر به نیروانا را نشان می دهد تا مهندسی ژنتیک ، اما برای یک بودائی سخت است که علیه بیوتکنولوژی در صورتی که آن را مفید بداند ، موضع بگیرد . بودائی ها به آرامش درد و رنج از طریق انقراض و سرپوش گذاشتن به میل و خواسته توجه می کنند. با این وجود حائز اهمیت است که این سرپوش گذاشتن بر میل و اختیار از نظر فنی اختیاریست و ممکن است به جامعه ای راکد و ایستا منجر شود . در عوض این امکان وجود دارد که درد و رنج را از بین برده و همه آرزوها و امیال را داشته باشیم .

متقاعد کردن پیروان اسلام و سنت یهودی – مسیحی بیشتر چالشزا است ، اما پیروان آنها  علی رغم هنجارهای موجود در شواهد و مدارک تجربی معتقدند که خداوند قطعاً مهربان و بخشنده است . بنابراین اگر انسان فناپذیر بتواند سلامت و وجود عواطف را از نظر شناخت حسی در ذهن مجسم کند به نظر ادعایی کفرآمیز می رسد و خداوند در حیطه خیرخواهی خود بسیار محدود می شود . بیشتر فیلسوفان معاصر ، سودمندگرایان کلاسیک یا بودائی یا خداپرست نیستند . چرا یک پلورالیست اخلاقی باید پروژه مخالف بردگی را به طور جدی در نظر بگیرد ؟ در اینجا می خواهم جمله ای را از شکسپیر بگویم : " هرگز فیلسوفی وجود نداشت که بتواند دندان درد را تحمل کند . ( نقل از نمایشنامه هیاهو برای هیچ از شکسپیر، نقش لئونارد ) . وقتی کسی با درد جسمانی آزاردهنده مواجه می شود همیشه در این شک است که چقدر می تواند وحشتناک باشد .

 

وسوسه انگیز است که تصور کنیم دردهای صرفاً "روانی " مثل تنهایی ، خواسته نشدن ، احساس بیم و ترس ، غصه ، اضطراب و افسردگی نمی توانند به عنوان دردهای شدید جسمانی و بی رحم باشند . با این وجود بالغ بر هشتصد هزار نفر در جهان هر ساله به علت ناراحتی روانی جان خود را از دست می دهند . این مطلب به این معنی نیست که چیزهای دیگر مانند هنر ، دوستی ، عدالت اجتماعی ، حس خوشرویی ، ترویج برتری شخصیت ، و از این قبیل جزء صفات باارزش نیستند . اما وقتی ناراحتی جسمانی شدید یا روانی در زندگی خود شخص و یا در زندگی کسی را که دوستش می داریم ظاهر می گردد، در می یابیم که این درد شدید نیاز به مراقبت فوری دارد . اگر پس از اینکه دست شما لای در گیر کرد ، احساس درد کردید و بعد از آن کسی به شما گفت به چیزهای خیلی خوب و بدون درد و رنج و غم فکر کن، به او حق می دهید .

مسلماً اینکه اگر شما پس از یک رابطه عشقی ( جنسی ) پریشان خاطر و غمگین باشید برای شما تداعی نمی شود که چه روز زیبایی را خارج از خانه گذراندید! خوب درد شدید یا ناراحتی روانی در صورتی که ادامه داشته باشد به یک اولویت و فوریت تبدیل می شود به طوری که تمام جنبه های زندگی شخص را تحت الشعاع قرار می دهد ، خوب پس از آن چه ؟ وقتی مصیبت سپری می شود، پس چرا زندگی قبلی به روال عادی برنگردد؟

علوم طبیعی به فرضیه " دیدگاهی از ناکجاآباد " گرایش دارد . یک نگرش ادراکی از دید خداوند . علم فیزیک به ما می گوید که فلسفه " نه اینجا و نه حالا" از بقیه فرضیه ها بهتر است . چون همه واقعاً مساوی و حقیقی هستند . علم و تکنولوژی بدنبال آن است که قدرت شبه خدایی را در کل زندگی جهانی به ما بدهند تا با این دیدگاه شبه خدائی خود را همسو کنیم .

استدلال من اینست که وقتی فردی دردی یا غصه ای مشابه غصه ما تحمل می کند ، درد و غصه او هم در اولویت و فوریت در نظر گرفته شود . درست مثل اینکه این درد و غصه از آن خود ما است و یا از آن کسی است که دوستش داریم . همدستی هم از موضع قدرت می آید . قدرت های شبه خدائی ، مسئولیت های شبه خدائی را ایجاب می کند . بنابراین وجود درد و رنج در دویست سال قبل ممکن است وحشتناک بوده باشد . اما مشخص نیست که چنین درد و رنجی از دیدگاه عقلی ، غیراخلاقی نامیده شود چون در آن زمان امکاناتی نبوده و لذا اقدامی نمی توانسته صورت گیرد . اما به لطف بیوتکنولوژی اکنون این امکان موجود است یا به طور خلاصه وجود خواهد داشت ، طی چند قرن آینده درد و رنج از هر نوع ، اختیاری خواهد شد .

اگر شما سوداگری کلاسیک نیستید ، بهتر است به مزیت تنظیم مجدد نقش " لذت و شادی " توجه کنید تا اینکه به جستجوی ساده " افزایش شادی برتر " بپردازید .

شما حداقل یک نسل شاهد حفظ معماری و ساخت اولویت های ما بوده اید . تعریف مجدد پروژه "شادی و لذت " می تواند با برنامه ارزشمند فعلی شما سازگار و منطبق گردد . در نتیجه حتی اموری با عنوان "سودمند گرایی اولویت " بیمار می تواند تطبیق داده شود . در واقع کنترل بر احساس بدین معنی است که شما می توانید پروژه هایی در زندگی فعلی را به طور موثرتر دنبال کنید .

 

اما در مورد ساختار شخصیت پذیرای درد و رنج چطور ؟ نیچه ( دانشمند آلمانی ) می گوید : آنچه مرا خرد نمی کند ، قوی تر می کند . به نظر می رسد این عبارت جا به جا نوشته شده است !! در شرایط مساوی و برابر، افزایش میزان لذت و شادی ، انگیزه را تقویت می کند ، ما را از نظر روانی قوی تر می سازد ، در عوض وجود حالت اندوه در بلند مدت منجر به ایجاد یک سندرم که باعث بیچارگی، اندوه و ناامیدی است می شود . من با صراحت پوچ گرایان را مورد خطاب قرار نداده ام ، منظورم ذهن گرایان یا شک گرایان که همۀ ارزش ها را موضوعات سادۀ عقیدتی می نامند است، و اینکه هر کسی نمی تواند به طور منطقی یک "باید" را از یک "است" نتیجه بگیرد .

 

فرض کنید من خود را در درد و رنج می یابم ، چون دستم روی اجاق یا بخاری داغ است ، حتی اگر معتقد باشم که باید دستم را از روی اجاق بردارم با وجود اینکه از قانون "استنباط منطقی" پیروی نمی کند، باز هم سوختگی دست نقش تحریک کننده دارد . اگر کسی تصور علمی جهان را به طور جدی در نظر بگیرد ، پس هیچ چیز از نظر هستی شناسی ممتاز یا خاص نیست . یا در مورد فرضیه "اینجا و حالا" و یا "من برتر شده" می باشد ، خیال یک باطن خود پسند ، حقّه ای از دیدگاهی است که توسط DNA خودپسند طرح شده است . پس من اشتباه می کنم اگر در غم و اندوه به سر برم . اگر دردمند بودن اشتباه است ، برای همه کس و در همه جا اشتباه است .

 

2) چرا اتفاق می افتد ؟

از نظر فنی امکان پذیر است ، جهانی بدون درد و رنج حتی شگفت انگیزتراز ساخت بهشت خواهد بود. اما مجدداً چه می شود. ساخت یک مکعب هزارمتری از پنیر چدار از نظر فنی امکان پذیر است . چرا یک جهان فارغ از درد و رنج می خواهد به وجود بیاید ؟ شاید یک تفکر و اندیشۀ همراه با آرزوست . شاید بپذیریم که بیولوژی درد و رنج به طور قطع تا ابد حفظ خواهد شد . نظر متضاد و برعکس این است که انسان اگر با پروژۀ ضد درد و رنج چه موافق باشد چه مخالف ، ما به سوی انقلابی تولیدی گام بر می داریم به نام "کودکان دارای طرح" . والدین آینده به زودی خصوصیات کودکان آیندۀ خود را انتخاب خواهند کرد. ما در شرف تحول فلسفه پس از داروین هستیم . نه به این معنی که در فشار انتخاب ، شدت کمتری همراه خواهد بود . اما تکامل ديگر کورکورانه یا تصادفی نخواهد بود . دیگر انتخاب طبیعی وجود نخواهد داشت . ترکیب ژنتيک نوزادان آيندۀ مان را انتخاب می کنیم . "آلل ها" و ترکیبات آن را در پيش بینی نتایج انتخاب کرده و طراحی می کنیم . در برابر مولکولهای آلل کثیف و نامطلوب مقاومتی بعمل خواهد آمد و همچنین در برابر آلل هایی که در گذشته و در زمان اجداد ما سازگار و انطباق پذیر بودند نیز ایستادگی خواهد شد.

 

متاسفانه این یک بحث جدی و مهم نیست . اما تصور کنید که شما تنظیم ژنتيکی (خلق وخو) را انتخاب می کنید . یعنی نقاط ژنی کودکان آینده در چه زمینه هایی خواهد بود ؟ امکان دارد شما طرفدار شادی مادام العمر نباشيد ؟ اما بخش عمده ای از والدین قطعاً می خواهند کودکان شاد را انتخاب کنند . در آغاز کار پرورش و تربیت آن ها شادی آور است . صادقانه بگويم که بیشتر والدین در بیشتر فرهنگ ها تمایل دارند که کودکانشان خوشحال و شاد باشند . امکان دارد در این امر تردیدی به وجود آید که همه می گویند برای بچه های ما شادی و لذت تنها چيزی است که اهمیت دارد . بسیاری از آن ها بیش از حد جاه طلب هستند ، در شرایط برابر و مساوی ، شادی علامت موفقیت است . احتمالاً منبع نهایی تکامل این است که : چرا ما به شادی کودکانمان ، مثل شادی خودمان اهمیت می دهیم .

البته بحث انتخاب والدین قطعی نیست ، هنوز معلوم نیست چه تعدادی از والدین در آینده وجود خواهند داشت که انتخاب تولید مثل آزادانه را بخواهند. قبل از اينکه تکنولوژی ريشه ای و اساسی راه خود را در مورد تصميمات کنترل تولید مثل به ما تحمیل نماید ، یک جمعیت شبه فنا ناپذیر چگونه می تواند به طور قطعی در یک محیط فیزیکی محدود تکثیر شود؟ اما حتی در صورتیکه کنترل متمرکز تصمیمات تولید مثل به صورت حالت استاندارد و "فرم" در آید و تولید مثل کم گردد ، فشار انتخاب در مقابل "ژنوتیپ" داروينی ابتدایی ، شدید خواهد بود . بنابراین تصور این موضوع که آیا ساختار جوامع آینده اجازۀ تشکیل خلق یا ایجاد يک نسل دارای خلق و خوی افسرده و مضطرب را خواهد داد نیز مشکل است ، یا اینکه فقط به یک نسل پر از آسیب های طبیعی و ضریب هوشی عقب افتاده فکر کنیم .

 

حیوان های غیر انسان :

تاکنون به در و رنج يک نوع یا گونه توجه کرده ایم ، این محدودیت از پروژۀ مخالف درد و رنج منطقه ایست . از نظر تعصبات مردم شناسی ريشۀ عمیقی دارد . شکار ، کشتن و سوء استفاده و بهره کشی از گونه های ديگر ، سلامت فراگير ژنهای ما را در محيط اجدادی تقویت کرده است . (در اینجا ما شباهت بیشتری به شامپانزه داریم تا با خانوادۀ بونوبوها) پس برخلاف قبح همخوابگی با محارم ، زمينۀ غریزی نداریم تا شکار و سوء استفاده از حیوانات غیر انسانی را نادرست بیابیم . ما در مطالعاتمان با نوعی طوطی که چند صد میلیون سال قبل با نسل ما وجه مشترکی داشته برخورد کردیم. این حیوان سن ذهنی یک کودک 3 ساله را داشته است ! اما هنوز هم برای انسان های به اصطلاح ورزشکار مجاز است که برای تفریح و سرگرمی به پرندگان تیر اندازی کنند . اگر ورزشکاران به بچه ها و کودکان نوپا تیر اندازی کنند (کودکانی از نوع خودمان) آن ها را جامعه ستیزان جانی خواهیم خواند و دستگیر می گردند ! بنابراین یک تناقص وجود دارد:

 

داستان بالا در رسانه های جدید غالباً یک مورد وحشتناک از سوء استفاده و غفلت از کودکان انسان ها است . از یک کودک خرد ربوده شده یا مثلاً بچه های یتیم ، آواره و بی صاحب کشور رومانی ، منفورترین اشخاص از نظر ما کسانی هستند که از کودکان سوءاستفاده می کنند . و آن ها را به قتل می رسانند .  با این وجود ما هر روز افرادی را اجیر می کنیم و به آن ها پول می دهیم تا آن موجودات حساس را بکشند . کشتار جمعی حیوانات انجام می شود و ما آن ها را می خوريم ، ما گوشت آنها را می خوریم با وجود اینکه می دانیم آن ها از نظرعاطفی ، عقلی و اصولی رنج می برند . حیوان های غیرانسانی که ما می کشیم یا در مزارع از آنها بهره کشی می کنیم ، مثل کودکان و نسل انسانی هستند .

 

از یک دیدگاه ادراکی شبه خدائی من اعتقاد دارم که به طور اخلاقی باید از سوء استفاده و آزار حیوانات غیر انسانی خودداری کنيم ، کشتن حیواناتی مثل گوسفند و خوک همان طور آزاردهنده است که کشتن طفلی خرد . این برخلاف ادراکات اخلاقی و انسانی ما می باشد . ما نمی توانیم صرفاً به درک اخلاقی خود اطمینان داشته باشیم . این براساس تعصب های مردم شناسی است و نه فقط یک محدودیت اخلاقی ، بلکه یک محدویدت هوشمندانه و ادراکی را هم منعکس می کند . هیچ تفاوتی بین انسان و حیوان و بین سفیدپوستان و سیاه پوستان ، شهروند آزاد و بردگان وجود ندارد . همچنین بین مردان و زنان ، یهودیان و مسیحیان ، هم جنس بازان و یا علاقه مندان به جنس مخالف و ... . سؤال این است که آیا اين تفاوت ها نشانۀ تفاوت اخلاقی هم هست ؟ این مهم است چون نتایج مصیبت بار اخلاقی همواره می تواند اتفاق بیفتد. وقتی ما به کشف یک تفاوت واقعی اما از نظر اخلاقی نا مربوط، بین موجودات حساس می پردازیم (به عنوان مثال به یاد بیاورید که ارسطو چگونه از بردگی حمایت می کرد ! و چگونه می توانست تا به این حد کورکورانه رفتار کند) درک مستقیم اخلاقی ما دستخوش منافع ژنتیکی مسموم می شود . آن ها دیدگاهی بی طرفانه و شبه خدایی را در نظر نمی گیرند . اما هوشیاری بیشتر ، ظرفیت شناسی بیشتری را برای نسل هایی با هوش برتر و همدلی بیشتر به ارمغان می آورد . آنها سوء استفاده از یک حیوان را کمتر از سوء استفاده از يک کودک زشت نمی بینند . (انحراف وحشتناک)

 

این درست است یا نه ، قطعاً ما قصد نداریم از خوردن یکدیگر دست برداریم . تعصّب شخصی ما ، خیلی قوی است . ما مزّه گوشت را خیلی دوست داریم ، هوس گیاه خواری در همه جهان مثل رؤیای مدینه فاضله یا شهر رویایی نیست ؟ شاید اینطور باشد اما در طی چند دهۀ آینده پیدایش غذاهای کنسروی با ساخت ژنتیکی بدین معناست که ما می توانیم از خوردن گوشت خوشمزه تر از موجود زنده امروزی لذّت ببريم . بدون هیچ کشتار و بی رحمی به عنوان یک نمونه از مواد غذایی که در فروشگاه است ، کنسرسیوم گوشت در محیط آزمایشگاه ، در یک فروشگاه شروع به کار کرد که در ماه ژوئن سال 2007 در دانشگاه علوم طبیعی نروژ تشکیل شد .

 

گوشت را از سلول های واحد گوشتی پرورش می دادند که قطعاً قابل اندازه گیری نیز بود : مصرف انبوه جهانی آن ، ارزانتر از استفاده از بقیه مواد غذایی بود . بنابراین به فرض اینکه درآينده قابل پیش بینی مسئلۀ نقدینگی و اقتصاد بازار را حفظ می کنیم ، غذای کنسروی ارزان و خوشمزه ، کشتار گروهی موجودات همراه ما را جايگزین خواهد کرد .

 

مردم ممکن است تردید داشته باشند . آیا اکثر مردم قصد دارند غذای کنسروی "قورمه " را بخورند ؟ حتی اگر ارزانتر و خوشمزه تر از گوشت حیوانات قصابی شده باشد ؟ اگر گوشت و غذاهای کنسروی به درستی در بازار عرضه شوند ، طعم و مزه گوشت آزمایشگاهی را به لاشۀ حیوانات مرده ترجیح می دهیم . پس بحث های اخلاقی در مورد رژیم های غذایی بدون کشتار حیوانی خیلی قانع کننده تر از چیزی است که امروز به نظر می رسد . با این وجود حتی اگر ما گیاهخواری را در حد جهانی داشته باشیم ، قطعاً بی رحمی وحشتناکی در طبیعت وجود خواهد داشت . فیلم های مستند از حیات وحش یک نگرش "بامبی فیلد" از جهان به ما می دهد . آیا وقتی به مدت نیم ساعت در تلويزيون شاهد مرگ حیوانات از گرسنگی یا تشنگی باشیم ، چنین برنامه ای مطلوب خواهد بود ؟ و یا اینکه توسط یک حیوان شکاری خورده می شوند؟ مطمئناً یک زنجیرۀ غذایی وجود خواهد داشت . طبیعت ظالم است . اما وجود شکارچیان همیشه در مقابله با مسئلۀ انفجار جمعیت و مصیبت هایی مانند "ماتوسیان" ضروری می باشد . اینطور نیست . اگر بخواهیم می توانیم از روش جلوگیری (تولید نسل) در مرکز تکثیر استفاده کنیم . اکوسیستم جهانی را مجدداً طراحی کنیم و ژنوم مهره داران را از نو بنویسیم تا از درد و رنج در بقیه جهان طبیعت هم خلاص شویم . به علت اینکه حیوانات نیاز به آزادی ندارند ، پس به مراقبت نیاز دارند . ما وظیفه داریم از آن ها مراقبت کنیم درست همانطور که از کودکان خود مراقبت می کنیم و همانطور که از افراد پیر و معلولان ذهنی مراقبت می کنیم . این دیدگاه ممکن است به انزوا و فراموشی منتهی شود . اما تخریب محل زیست و زندگی بدین معنیست که تا اواخر این قرن آنچه را از طبیعت برای ما باقی می ماند همان پارک ها و محل زیست حیات وحش ما است . درست همانطور که جانوران جونده زنده را برای مارها در باغ وحش به عنوان غذا تغذیه نمی کنیم ، فهمیده ایم که این جز وحشیگیری چیزی نیست . واقعاً به بی رحمی در پارک های حیات وحش خود به بهانه اینکه جزء طبیعت است ادامه می دهیم ؟ آخرین مرز در کره زمین اقیانوس است . ممکن است به نظر برسد که این یک وظیفه یا تعهدی را برای ما ایجاد می کند .

 

وجود کامپیوترها و تکنولوژی های نانوروباتیک بدین معناست که ما می توانیم به صورت نظری در مهندسی اکوسیستم دریایی به طور جامع و فراگیر طراحی مجدد نمائیم . در حال حاضر این طرح مهندسی مجدد ، غیرممکن است . این امر تا چند دهه بعد ، از نظر محاسباتی امکان پذیر خواهد بود اما به شکل رقابتی و سرانجام از نظر فنی ناچیز ولی بی اهمیت جلوه خواهد کرد . پس سوال این است : آیا ما واقعاً این کار را انجام می دهیم ؟ آیا باید این کار را انجام دهیم ؟ به طریق دیگر باید فضلیت کنونی داروینی را حفظ کنیم ؟ در اینجا در حیطه و قلمرو تفکر و اندیشه سیر می کنیم . با این وجود انسان ممکن است به چیزی متوسل شود که " اصل خیرخواهی ناچیز " خوانده می شود . برخلاف ادعای بحث انگیز که هوش برتر ، همدلی برتر را هم ایجاب می کند . طبق اصل خیرخواهی ناچیز تصور نمی شود که نوادگان و نسل های آینده ما به همان اندازه که از نظر تکنولوژی و شناختی پیشرفت خواهند کرد ، از نظر اخلاقی از آنچه ما اکنون هستیم بهتر نخواهند بود .

 

اجازه بدهید یک مثال مادی و عینی بیاوریم که کاربرد این اصل را متوجه شویم :

اگر شما را آزاد بگذارند که تخم مرغ آزاد بخرید یا تخم مرغ کارخانه ای ، بیشتر مصرف کنندگان خرید تخم مرغ آزاد را انتخاب خواهند کرد و اگر نوع کارخانه ای حتی اگر یک پنجاهم ارزانتر باشد باز هم بیشتر مردم همان تخم مرغ های آزاد ( که در تولیدش ظلم و بی رحمی به کار نرفته ) را انتخاب می کنند . نه چنین نیست ! ما نباید صفات زشت انسان ها را از قبیل : بدرفتاری ، کینه ، سوء نیت و پستی و دنائت را دست کم بگیریم . اما اکثر ما حداقل تعصب ضعیفی نسبت به خیرخواهی داریم . اگر هنگام فداکاری و گذشت ، مثلاً یک عامل کوچک که قابل اغماض نباشد مشاهده گردد ، متأسفانه باعث افت بازار فروش شود.

 

از نظر من اصل مطلب این است که اگر مقدار و درصد فداکاری و از خودگذشتگی در مواردی که موازین اخلاقی در آنها وجود ندارد و بی تفاوتی تلقی می گردد ، تقریباً به صفر برسد و یا خیلی جزئی باشد ، آنگاه می توان ادعا کرد که دامنه گسترش پروژه ضدرنج و درد به دورترین نقطه جهان هم خواهد رسید.

David Pearce
(2007)


ABOLITIONIST.COM
HOME
خاتمه رنج

BLTCپژوهش

فن آوری نانو
شادی مضاعف
سودمند گرایی

 مهندسی رضوان

انقلاب تناسلی

تشریح فضائل

میزان در اخلاقیات
بیانیه فوق بشری
خوشگذرانی و کامیابی

گفتارهایی درباب رنج
راهنمای دارو و درمان مفید
برنامه ریزی مجدد درنده خویان
داروشناسی نیست درجهان  :MDMA
گفتگوبا نیک بوسترم و دیوید پیرس
نوشته آلدو هاکسلی Brave New World نقدی بر رمان
High-Tech Jainism
(Farsi trans. 2014) (English)
The Antispeciesist Revolution (Farsi trans. 2014) (English)

e-mail
dave@bltc.com